- جز هاکردن
عصبی شدن و لج کردن
معنی جز هاکردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تحمیق نمودن، غافل ساختن کسی
تهیه جهیزیه برای عروسی
جوانه زدن ناگهانی و فراوان گیاهان، پیوند دادن دو چیز
جمع کردن، گردآوردن
فراهم کردن، درست کردن
جنگیدن
پف کردن، سیخ شدن مو از ترس یا سرما
خارج کردن، تیراندازی کردن، گوزیدن
لخته شدن خون
موی دماغ کسی شدن
ردیف کردن، سر و سامان دادن، رضایت کسی را جلب کردن
رد کردن، دور کردن
جوانه زدن درخت، غیبت کردن، زیرقول زدن
مرتب کردن، جور کردن
جفت کردن درب، کلون درب را بستن
چیره کردن، غالب کردن، زاویه دادندسته های شالی به گونه
جر و بحث کردن، مشاجره نمودن، بالا آوردن صدا، جر و بحث کردن، پایین آوردن
پایین آوردن، از بالا به پایین ریختن برگ از شاخه های و سرشاخه
پیله کردن، لجاجت به خرج دادن
جمع آوری کردن، مرتب کردن
ریختن و جا دادن، جا کردن
ریز کردن، خورد کردن، شکستن
پوست سبز گردوی تازه را جدا کردن مرمّت کردن ابزار دندانه
کچ کردن، پیچاندن، منحرف کردن
بستن در، بدرقه کردن
قی کردن، کنار نهادن
دو چیز را به یکدیگر نزدیک کردن، میزان نمودن مگسک تفنگ با
شکافتن، باز کردن، جدا کردن
بریدن پای حیوان زنده، چاق شدن، فوت کردن، دمیدن، باز کردن، پی بردن، پی بردن به اسرار
تا کردن، متورم شدن، ساختن، کنار آمدن، بند انداختن صورت
پس گردنی زدن، ضربت زدن، افروختن آتش
تیز کردن
ورم کردن، درد کردن، دچار تب شدن
فزونی یافتن، اضافه شدن، برآمدن برنج در حال پخت، ری آمدن